به نام خدا
من همون جزیره بودمخاکی و صمیمی و گرم
واسه عشق بازی موج هاقامتم یه بستر نرم
یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موج ها
یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا
تا که یک روز تو رسیدیتوی قلبم پا گذاشتی
غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی
زیر رگبار نگاهت من دلم انگار زیر و رو شد
برای داشتن عشقتهمه جونم آرزو شد
تو نفس کشیدی انگارفسم برید تو سینه
ابر و بادو دریا گفت حس عاشقی همینه
میرسه روزی که دیگه غرق دریا میشه خونه ام
ولی تو دریای عشقت باز یه گوشه ای میمونم
اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پاگذاشتی
اما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقتسوی روشنی فردا
من و دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا..