سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از معنى لا حول و لا قوة إلاّ باللّه از او پرسیدند ، فرمود : ] با وجود خدا ما را بر چیزى اختیار نماند و چیزى نداریم جز آنچه او ما را مالک آن گرداند . پس چون ما را مالک چیزى کرد که خود بدان سزاوارتر است تکلیفى بر عهده‏مان گذاشته و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما برداشته . [نهج البلاغه]
ساحل شیشه ای
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» شب آرام

شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنیچه؟

مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد بهمن
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، ومرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم:

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتنماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همانعریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه میگردد؟

هیچ!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرتبیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنوناست
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی،و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغشکردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینهخاک
به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یکقطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باوردریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینهعشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز،به دنیای وجود
تا که این پنجرهباز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی اینپنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده ازساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندیست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نانخواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگیزمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدنو رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » آیدا ( یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/8/5 :: ساعت 9:44 عصر )
»» دوستت دارمها

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا، دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را 
این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی
نمی‌کنی! باید آدمش پیدا شود 
!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی
که فردا، از امروز گفتنش، پشیمان نخواهی شد
!
سنت که بالا رفت کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده، که خرج کسی نکرده‌ای
و روی هم
تلنبار شده‌اند
!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی
با خودت بکشی‌اش

 

شروع می‌کنی به خرج کردنشان ...
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی،

توی رقص اگر پا‌ به ‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند،
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد،
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد
.
برای یکی، یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی، یک دلم برایت تنگ می‌شود، خرج
می‌کنی
.
یک چقدر زیبایی، یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی، به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها،
به سوء استفاده کردن، به پیری و معرکه‌گیری
.
اما بگذار به
سن تو برسند
!
بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن ‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد
بیاورند
.
غریب است دوست داشتن

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن
وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد
و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر
.
تقصیر از ما نیست؛ تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده
شده‌اند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » آیدا ( جمعه 91/8/5 :: ساعت 9:42 عصر )
»» دانشجو ها !!!!!!

 

 

دانشجوی تهران شمال :
نکته : وقتی می خونید این قسمتو سعی کنید لباتون تا حد امکان غنچه باشه:
بی ادب , تو واقعا عقلتو از دست دادی . منو ترسوندی بی ...تلفظ : بی ششووور ( امیدوارم ولنتاین کچل شی . بد بد بد)


دانشجوی تهران جنوب:
(.... .... .... ..... ... .. ... ..کلا سانسور شد )


دانشجوی دانشگاه تهران :
وطن فروش مزدور , لیبرال خود فروخته , مخل نظام , تو حق شرکت در انتخابات بعدی رو نداری با اون کاندید از خودت نفهم تر , فاشیست تند رو
(توجه داشته باشید که موضوع دعوا سیاسی بوده)


دانشجوی پزشکی :
در دیکشنری این بروبچ کلمه ی فحش تعریف نشدست 


دانشجوی هنر :
من شعر دوازدهم از هشت کتاب استاد سهراب رو به تو بی ادب بی فرهنگ تقدیم می کنم امیدوارت گیتارت بشکنه و تا اخر عمر یکه و تنها و بی عشق و ژولیت بمونی .
وفتی هم کار بالا می گیره کاریکاتور همدیگه رو می کشن .


دانشجوی الهیات :
یا ایهو الذی فحشو فحشً فاحشتن ای هستیت به عدم مبدل , ای دچار دور تسلسل شده , ای علتت به ممکن الوجود گرویده , فلسفه ی تو دچار تضاد شده و من به خود اجازه ی بحث نمی دم .... *
*: این آخری که گفت از اون ناجوراش بود که فلش بک زد به دوران دبیرستان و رشته ی علوم انسانی که می خوند و واسه خودش یلی بود


دانشجوی تربیت بدنی:
به من گفتی ... , ... خودتی و جد و آبادت
به همین کوتاهی البته بعدش یه 2 ساعتی بزن بزن می شه


دانشجوی زبان خارجی :
هنوز دعوا نشده , شروع می کنن خارجکی بلغور کردن البته به نظر من اگه ترجمه ی حرفاشونو می دونستند خودشون رو زبونشون فلفل می ریختن و 2 روز تو اتاق خودشونو حبس می کردن


دانشجوی حقوق :
تو با این کارت به حقوق شهروندی من تجاوز کردی و من طبق اصل 153 قانون اساسی حق دارم ازت شکایت کنم و مادرتو به عزات بشونم شما می تونید هیچی نگید اما هر چی بگید بر علیه شما تو دادگاه استفاده می شه .
راستی اگه وکیل تسخیری خواستی به خودم بگو
 

 


دانشکده ی کاشون :
کسی با تو حرف نزد . کثافت مرض . از جلو چشام خفه شو . وقتی با من حرف میزنی دهنتو ببند !
( من قصد توهین یه هیشکی رو ندارم )

 

دانشگاه اهواز :
ولک جاسم بگیرش ، دندوناتو پاره میکنم ! به کی چپ چپ نگاه کردی ولک ( باقی درگیری فیزیکی و با سلاح سرد انجام میشه ! )


فحش های دانشجویی !!! (آخر خنده) - www.taknaz.ir



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » آیدا ( جمعه 91/8/5 :: ساعت 8:34 عصر )
»» من...

 

به نام خدا

من همون جزیره بودمخاکی و صمیمی و گرم

واسه عشق بازی موج هاقامتم یه بستر نرم


یه عزیز دردونه بودم  پیش چشم خیس موج ها

یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا


تا که یک روز تو رسیدیتوی قلبم پا گذاشتی

غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی

زیر رگبار نگاهت من دلم انگار زیر و رو شد

برای داشتن عشقتهمه جونم آرزو شد

تو نفس کشیدی انگارفسم برید تو سینه

ابر و بادو دریا گفت حس عاشقی همینه

میرسه روزی که دیگه غرق دریا میشه خونه ام

ولی تو دریای عشقت باز یه گوشه ای میمونم


اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پاگذاشتی

اما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتی

رفتی با قایق عشقتسوی روشنی فردا 

من و دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا.. 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » آیدا ( یکشنبه 91/7/23 :: ساعت 11:18 عصر )
»» تقدیم به شما



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » آیدا ( یکشنبه 91/7/23 :: ساعت 11:2 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دوستت دارمها
دانشجو ها !!!!!!
من...
تقدیم به شما

>> بازدید امروز: 0
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 3664
» درباره من

ساحل شیشه ای

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
قنوت جویبار
xXx عکسدونی xXx
مناجات با عشق

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان



» طراح قالب